داروین

چالرز داروین (1882-1809) ، تصویر منتشر شده در ساندی تایمز .

داروین برای دوستداران راستین طبیعت و حیات وحش ، جانورشناسان و فعالان محیط زیست یک اسطوره بی مانند است ، تکرار نشدنی و مالک نظریه تکامل .

داروین کسی بود که پس از سفرش به گالاپاگوس دست به نوشتن کتاب تاریخ ساز منشا انواع زد ، اما در مباحث محیط زیست بیشتر به نظریه تکامل و کتاب منشا انواع اشاره شده است ، کمتر در مورد خود شخص داروین نوشته شده است . کتاب عادات و آداب روزانه بزرگان نوشته میسن کری ، کتاب جالبی است که به بررسی برنامه های روزانه تعدادی از نویسندگان و دانشمندان می پردازد .

کتاب عادات و آداب روزانه بزرگان ، نوشتن میسن کری ، ترجمه حسن کامشاد 

کتاب جالبی است و به خصوص اینکه قسمتی را هم به بررسی برنامه زندگی روزانه چارلز داروین بزرگ اختصاص داده است ، ترجمه های مختلفی از این کتاب در بازار موجود است ، من ترجمه حسن کامشاد از انتشارات فرهنگ جاوید را خواندم . قسمتهایی از برنامه روزانه زندگی چالرز داروین از کتاب عادات و آداب بزرگان :

" داروین در 1842 از لندن به نواحی روستایی انگلستان رفت ، نه تنها برای آن که از شلوغی شهر برهد بلکه در محیطی آرام تر بچه هایش را پرورش دهد ، او رازی را هم در دل داشت ، یعنی نظریه تکامل ، که در 10 سال گذشته در خفا تدوین کرده بود و هنوز جرئت افشای ان را نداشت . می دانست که در جامعه دوران ویکتوریا فرض منشا انسان از جانوران خودسرانه و کفر آمیز شمرده می شد ، و نمیخواست عاقبت این کار به بدنامی و رد همه جانبه کار علمی اش بینجامد ، بنابر این تصمیم گرفت صبر پیشه کند . خانه جدیدش داون هاوس اقامتگاه کشیشی در یک روستای دورافتاده کنت بود خودش آنجا را لبه انتهای دنیا می خواند همان جا که داروین بقیه عمرش در آن کار کرد و زیست .

اتاق داروین

اتاق کار داروین در داون هاوس ، تصویر از گاردین 

داروین از زمانی که به داون هاوس رفت تا 1859 که سرانجام منشا انواع را منتشر کرد ، زندگی دوگانه ای داشت : از سویی افکارش درباره تکامل و انتخاب طبیعی را پیش خود نگه میداشت و از سوی دیگر اعتبار خود را در جامعه علمی افزایش می داد .

او متخصص بارناکل شد ، و مآلا چهار تک نگاری در باره این موجود نگاشت و برای اینگارش در 1853 نشان سلطنتی گرفت . همچنین به مطالعه انواع گل و زنبور عسل پرداخت و درباره صخره های مرجانی و زمین شناسی آمریکای جنوبی کتاب نوشت . در ضمن ، تئوری مخفی اش را به کسی جز چند دوست معتمد بروز نداد . به یکی از همکاران دانشمند خود گفت : مانند اقرار به قتل است .

داروین در این دوران و در واقع برای بقیه عمر ناتندرست بود . دچار درد شکم ، تپش تند قلب ، کورک بدخیم ، سر درد و ناراحتی های دیگر شده بود . علت بیماری های او مشخص نیست ، ولی به نظر می آید کار زیاد در سالهای اقامت لندن ، و بی شک فشارهای روحی ، کسالتش را وخیم تر کرده بود .

در نتیجه ، داروین در داون هاوس زندگی آرام زاهدانه ای پیش گرفت و روزهایش را باقدری کار فشرده ، و در میانه اش در اوقات معینی به راه پیمایی ، چرت زنی ، چیز خوانی و کاغذ نویسی می گذراند .

بهترین وقت کار او صبح ها ، پس از گردشی کوتاه و صبحانه ای انفرادی ، در ساعت 8 بامداد شروع می شد . داروین در پی نود دقیقه کار دقیق در اتاق کارش و گاه گاه سرزدن به شیشه انفیه روی میز سرسرا ، در اتاق پذیرایی پیش همسرش اما میرفت و نامه های رسیده آنروز را میدید .

داروین

داروین در حالی که همسرش اما برایش پیانو میزند ، تصویر از اینجا 

ساعت 10:30 داروین به اتاق کارش برمی گشت و تا ظهر یا ربع بعد از ظهر کار میکرد . این پایان کار روزانه او بود .

بعد هراه سگ شکاری بسیار عزیزش ، پالی ، به پیاده روی اصلی روزانه اش می رفت .

بعد از ناهار به اتاق پذیرایی باز میگشت تا روزنامه بخواند ( روزنامه تنها متن غیر علمی بود که او خود می خواند ، هر چیز دیگری را به صدای بلند برایش می خواندند ).

بعد نوبت به نامه نگاری میرسید ، داروین اصرار داشت به هر نامه ای که به دستش می رسد پاسخ بدهد ، حتی به نامه های دریافتی از آدم هایی که معلوم بود احمق یا خل وضع بودند . چنانچه جواب حتی یک نامه را نمی داد ، گرفتار عذاب وجدان می شد و شب خوابش نمی برد . سپس برای استراحت به اتاق خوابش در طبق بالا می رفت ، سیگار به لب روی کاناپه دراز می کشید و اما دنباله رمان در دست مطالعه را بلند می خواند ، در ضمن این خوانش ، داروین معمولا به خواب می رفت و با دلخوری ، تکه های بزرگی از داستان را از دست می داد .

ساعت 4 پایین می آمد که به سومین پیاده روی روز به مدت نیم ساعت برود ، در بازگشت دوباره ساعتی را در اتاق کار خود می گذراند .

5:30 بعد از ظهر مجددا سی دقیقه استراحت در اتاق پذیرایی و پیش از آن دوره دیگری رمان خوانی و استراحت و کشیدن سیگار در طبقه بالا سپس سر شام نزد خانواده می رفت ، گرچه خودش شام نمی خورد ، و فقط به یک تخم مرغ و تکه کوچکی گوشت و فنجانی چای بسنده می کرد .

پس از آن با اما تخته نرد بازی می کرد ، پسرش فرنسیس به یاد دارد که پدر ، در این بازی ها بسیار به جنب و جوش می افتاد ، از بد شانسی خود به شدت می نالید و از خوش شانسی مادر ، با اغراق و ساختگی ، ابراز غضب می کرد .

بعد از دو دست تخته زدن ، کتاب علمی می خواند ، و پیش از رفتن به بستر خواب روی کاناپه دراز می کشید و به پیانو نواختن اما گوش میداد . نیم ساعت بعد از ساعت 10 در رختخوابش بود ، گرچه به این سادگی خوابش نمیبرد و غالبا ساعتها بیدار میماند ، در فکر مساله ای بود که آن روز حل نشده بود .

روزهای داروین با کمتر استثنایی چهل سال به این طریق گذشت . "

قسمتهای بالا البته همه متن مربوط به داروین نیست ، برای مطالعه بیشتر به خود کتاب مراجعه کنید و البته شخصیت های جذاب بسیاری از ارنست همینگوی تا زیگموند فروید و ژرژ سیمنون هم برنامه روزانه شان در این کتاب بررسی شده که خواندنشان بسیار آموزنده است .